علویه خانم
نویسنده:
صادق هدایت
امتیاز دهید
زن چاقی که پلک های متورم، صورت پر کک و مک و پستانهای درشت آویزان داشت پولها را بدقت جمع میکرد. چادر سیاه شرنده ای مثل پرده زنبوری به سرش بند بود. روبند خود را از پشت سر انداخته بود. ار خلق سنبوسه کهنه گل کاسنی به تنش، چارقد آغبانو به سرش و شلوار دبیت جاج علی اکبر به پاش بود. یک شلیته دندان موشی هم روی آن موج میزد و مچ پاهای کلفتش از توی ارس جیر پیدا بود ولی چادرش از عقب غرقابه گل شده و تا مغز سرش گل شتک زده بود. در این بین سورچی از بالای گاری با لهجه درکی فریاد زد:« آهای علویه، معرکه بسه ها، راه می افتیم» ...
آپلود شده توسط:
Reza
1387/02/09
دیدگاههای کتاب الکترونیکی علویه خانم
حیف که حالا جامعه ما از چنین آثاری خالی هست...
اگر اثار ادبی و سینمایی این چنینی خلق بشوند شاید بتوان تغییری در وضعیت فعلی جامعه ایجاد کرد...
اما خب متاسفانه جلوی این کار گرفته میشه تا همین وضعیت همچنان حکم فرما بمونه :)
اما وقتی می خواهی آن را به عنوان یک طیف تفکر سیاسی مطلق انگار به عنوان یک ابزار سیاسی محرک قدرت بکارگیری ان را از ارزش ادبی هم تهی می کنی
البته این نقص چیزی از فایدۀ کتاب در امرِ افزایش اطلّلاعات کم نمیکند و فقط در تحقیقات و ارجاعات مستند به این منبع جایز اهمیّت است.